مادر
بر چادر خودوصله میزد بازمادر
می گفت در گوش ملائک رازمادر
وقتی بغل می کردبابازانوی غم
می کرد با یک خند ه اش اعجاز مادر
با هر نفس یک لاله بر پیراهنش زد
می کرد زخم سینه اش سرباز مادر
وقت نمازش نیمه خم می بست قامت
می کرد با زخمپرش پروازمادر
هر روز لاغر تر شود از آن دمی که
شد پشت در بهر علی جانباز مادر
پهلو به پهلو شد میان خواب و دردش
حالا دوباره می شود آغاز مادر
با مجتبی میگفت دیشب جان زهرا
بر صورتم دیگر نظرننداز مادر
دیگر توان پا شدن از بسترش نیست
با زخم بستر گشته است دمساز مادر
[ دوشنبه 92/1/26 ] [ 9:55 صبح ] [ محسن مقیسه ]
نظر